یه عزیز دلی تو زندگیم هست که من سعی میکنم نقش خواهر نداشته اش رو بازی کنم.
الان توسط همسرش دچار چالشی شده که چند روزه عجیب درگیرش هستیم. نمیدونم چرا اخیرا از آقایون این جمله « من کم آوردم » «من دیگه نمیکشم » رو زیاد میشنوم.
به عنوان یک زن به نظرم مردی که این حرف رو میزنه یا واقعا دنبال یه بهانه واسه تموم کردن زندگیشه یا ضعیفه.
نمیدونم عاقبت ماجرای این عزیز چی میشه و متاسفانه امیدی هم به بهبودی مسایل وجود نداره. نمیدونم حتی بعد از چند سال زندگی که عاشقانه پر از شور و هیجانه چرا یهو همه چی سرد و یخ میشه.
آخه زندگی زناشویی که نباید تاریخ مصرف داشته باشه!!! اما الان کلا خیلی راحت عمر مفید زندگی ها تموم میشه و همه خودشون رو تو یه آینده تلخ و نامعلوم رها میکنن.آخه اون همه هیجان واسه شروع چی بود این همه سردی چیه؟؟؟؟
یا حق
واقعا چرا؟ منم از بس اینجور مسائل رو دیدم چشمم ترسیده و همش نگرانم. مردای قدیم حتی به خودشون اجازه نمیدادند که فکر کنند کم آوردند چه برسه به اینکه بخوان به زبون بیارن.
من نمیفهمم، چرا نباید تاریخ مصرف داشته باشه؟! یعنی موندن و همراهی کردن و حرص خوردن باید تا انتها ادامه داشته باشه؟!
به نظرم اگه ادم فکر کنه جای دیگه یا جور دیگه یا با کسی دیگه میتونه بهتر ادامه بده از این تاریخ مصرف استقبال میکنه.
اما این مورد تو خانمهای اطراف من کمتر پیش میاد به خصوص وقتی مادر باشن و به فرزندشون تعهد داشته باشن.
همه از خراب کردن و دوباره ساختن استقبال نمیکنن.
وقتی سن ازدواج این همه بالا رفته قبول کنید بعد از مثلا پنج سال تموم کردن یه زندگی و حالا شروع کردن مجدد برای کسی که از مجرد بودن لذت نمیبره کار سختیه.